فرانتس در پی ماجراهای جدیدش این بار اسبسواری را انتخاب میکند. مامانِ گابی دوست فرانتس که همیشه برای او دردسر درست میکند میگویدعلاقه به اسبسواری در گابی از زاندرا دوست او به گابی سرایت کرده است. گابی پولهایش را جمع کرده است که در کلاس آموزش اسبسواری ثبت نام کند. اما اسبسواری یادگرفتن خیلی خرج دارد. باید سالیان سال پولهایش را جمع کند مامان گابی گفت که گابی تازگیها بدجوری دنبال کتاب خواندن است. روزی یک کتاب میخواند. آن هم هر جور کتابی که راجع به اسب باشد. فرانتس دهانش از تعجب باز مانده بود چرا که گابی روی تمام دیوارها پوستر اسب چسبانده بود. بین پوسترها شکلاتهایی به شکل نعل اسب آویزان بودند. نعل اسب لای کاغذ آلومینیومی! به در اتاق افسار و پوزهبند آویزان بود. روی میز هم چند تا پوشه بود. فرانتس پوشهها را ورق زد تمام آنها پر از عکس اسب بود. عکسهایی که از مجلهها بریده و بعد روی کاغذ نقاشی چسبانده بود. « ماجرای اسبسواری فرانتس » مجلد جدیدی از ماجراهای فرانتس است.
0 نظر