وقتی زمان ایستاد

کد شناسه :5440

« تریستان » تصور چنین ماه بدی را نداشت . حتی خوابش را هم نمی‌دید . اولش برای اینکه خانواده او به شهر دیگری اسباب‌کشی کرده بودند . تریستان به کل با این اسباب‌کشی مخالف بود . ماجرای اسباب‌کشی ممکن است به نظرتان خیلی هم بد نیاید اما مشکل از جایی شروع شد که « بِلا » خواهر بزرگترش بهترین اتاق خانه را برای خودش بر می‌دارد. بدتر از همه این بود که پدر و مادر او بعد از شروع مدارس تازه به فکر اسباب‌کشی افتاده بودند . این دیگر قوز بالای قوز بود ، دقیقاً موقعی که حتی بچه‌های تازه وارد هم داشتنند کم‌کم در مدرسه جا می‌افتادند . تریستان از آن بچه‌های تازه وارد نبود ، بلکه تازه وارد تازه از راه رسیده بود . به خاطر همین شهر جدید ، مدرسه جدید ، خانه جدید و اتاق جدید مزخرفش زانوی غم بغل کرده و گوشه اتاق کز کرده بود ، مادرش دنبال راه چاره‌ای بود که شاید بتواند کاری کند که تریستان یک خرده از این شهر خوشش بیاید . بنابراین از آنجایی که تریستان کشته مرده حیوان‌ها بود و شهر قبلی آنها هم باغ وحش نداشت به او گفته بود که اینجا باغ‌ وحش دارد . مادرش به او قول داده بود که شنبه با هم به باغ وحش بروند . دان گیلمور نویسنده ، روزنامه نگار و ویراستار است . او کارهای مصور زیادی در کارنامه خود دارد . کتاب‌های کودکانه او جوایز ارزنده بسیاری برایش به ارمغان آورده‌اند . از جمله جایزه « گاورنر جنرال » و جایزه کتاب « آقای کریستی » . کتاب « وقتی زمان ایستاد » اولین گام او در زمینه ادبیات نوجوانان است . کتاب « وقتی زمان ایستاد » در 188 صفحه راهی بازار نشر شده است .

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر