یک جنگل مادر

کد شناسه :5080
یک جنگل مادر

یک کلاغ و یک غاز از قدیم با هم دوست هستند . یک روز غاز تصمیم می‌گیرد پرواز کند چرا که مدتی بود روی تخم‌هایش خوابیده بود و منتظر به دنیا آمدن جوجه‌هایش بود و احساس خستگی می‌کرد . به همین خاطر لانه را به کلاغ می‌سپارد و می‌رود . کلاغ به او می‌گوید برو اما زود برگرد . غاز پرواز می‌کند و می‌رود . اما برنمی‌گردد . کلاغ نگران می‌شود فکر می‌کند اگر غاز برنگردد و تخم‌ها سرد شوند جوجه‌ها حتماً می‌میرند . به همین خاطر به مزرعه پنبه می‌رود کمی پنبه می‌چیند و به لانه می‌آورد و روی تخم‌ها می‌گذارد . اما بعد از مدتی می‌بیند تخم‌ها دارند سرد می‌شوند . گریه می‌کند . اما از غاز خبری نشد که نشد . کلاغ فکری به سرش می‌زند و تصمیم می‌گیرد هفت تخم غاز را به جنگل ببرد و به هر کدام از حیوان‌ها بسپارد تا از آنها مراقبت کنند . داستان « یک جنگل مادر » حکایت پر احساسی است از حیواناتی که در به دنیا آمدن جوجه غازها کمک می‌کنند و در انتها جوجه غازها به اندازه تمامی جنگل دارای مادر می‌شوند .

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر